سه روانشناس تاثیر گذار در طول تاریخ از دیدگاه روانشناسان
چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۵۳ ب.ظ
او موضعی پرسشگر و جرأت ورزانه به سوی قلمرو ناشناخته هم به عنوان یک فرد متخصص و و هم عادی داشت. رویکرد فرد محور به عنوان رویکرد منحصر به فرد او در شناخت شخصیت و روابط انسانی، کاربردهای بسیاری در حوزههای مختلف از جمله مشاوره و رواندرمانی (درمان مخاطب محور)، آموزش (آموزش دانشآموز محور) و دیگر سازمانهای گروهی مورد استفاده قرار گرفت. در سال ۱۹۷۲ راجرز به دلیل کارهای حرفهایاش، از سوی انجمن روانشناسی آمریکا به عنوان شایستهترین فرد برای دریافت نشان مشارکت حرفهای برجسته انتخاب شد. او پیش از مرگش در سال ۱۹۸۷ به پاس فعالیتهایش در زمینهٔ درگیریهای داخلی افریقای جنوبی و ایرلند شمالی، نامزد دریافت جایزهٔ صلح نوبل شد.
۲- آلبرت الیس
الیس در ایالت پنسیلوانیا در ۱۹۱۳ زاده شد. الیس کوچکترین فرزند خانواده بود و پدر وی مردی کاسب کار و بیشتر در سفرهای بازرگانی و دور از خانه بسر میبرد.
در اتوبیوگرافی خویش الیس مادرش را زنی در خود رفته با اختلال دوقطبی تشریح نمودهاست. الیس تا سال ۱۹۴۳ در دوره روان تحلیل گری آموزش میدید. اما در آن زمانها شروع به ساختن آزمونهای کاغذ و مدادی کرد. در میان تمام تستهای موجود او تست MMPI را بهترین تست میدانست. در سال ۱۹۴۷ مدرک دکترای خود را دریافت کرد. در آن زمان همچنان علاقه شدیدی به نظریه فروید داشت. پس از یک دوره آموزشیی دیگر در تست رورشاخ ایمان او به نظریه روان تحلیل گری رو به افول نهاد. از بین روانشناسان هورنای، آدلر، فروم و سالیوان بیشترین تأثیر را بر اوو گذاشتند. پس از آن شروع به مطالعه کتب فلاسفه باستانی و جدید کرد. در سال ۱۹۵۳۳ او به کلی از روان تحلیل گری فاصله گرفت و خود راا درمانگر عقلانی نامید. در سال ۱۹۵۵ شیوه رفتار درمانی عقلانی هیجانی (REBT) را توسعه داد. او درجه کارشناسی ارشد و دکتری روانشناسی کلینکی را از دانشگاه کلمبیا و برد روان شناسان حرفهای آمریکا (ABPP) را در اختیار داشت. بالاخره در سال ۱۹۵۵ او درمان عقلانی خود را پایهگذاری کرد که بر اساس آن مشکلات درمان جویان و مراجعین به خاطر فلسفه شخصی آن هاست که با دردهای هیجانی آنها همراه میشود. این رویکرد بر درمان فعال تأکید میکند تغییر عقاید خودتخریبگر و رفتارهایی است که این عقاید غیرمنطقی و خشک را نشان میدهد. در سال ۱۹۵۷ به طور رسمی این درمان را شروع کرد و دو سال بعد اولین کتاب خود را منتشر کرد. انجمن روانشناسی آمریکا کمی به این درمان علاقه نشان داد اما آن را مخالف روح زمان دانست. در سال ۱۹۵۹ انستیتو زندگی عقلانی تأسیس شد.
۳- زیگموند فروید
زیگیموند شلومو فروید عصبشناس اتریشی است که پدر علم روانکاوی شناخته میشود. فروید در سال ۱۸۸۱ از دانشگاه وین پذیرش گرفت و سپس در زمینههای اختلالات مغزی و گفتاردرمانی و کالبدشناسی اعصاب میکروسکوپی در بیمارستان عمومی وین به تحقیق پرداخت. او به عنوانن استاد دانشگاه در رشته نوروپاتولوژی در سال ۱۸۸۵۵ منصوب و در سال ۱۹۰۲ به عنوان پروفسور شناخته شد. در ایجاد روانکاوی و روشهایی بالینی برای روبرو شدن با علم آسیبشناسی روانی از طریق گفتگو بین بیمار و روانکاو فروید تکنیکهایی را مثل استفاده از تداعی آزاد (به روشیی گفته میشود که در آن بیمار هرآن چه را به ذهنش خطور میکند، بیان مینماید) و همچنین کشف انتقال (فرایندی که در آن بیمار و روانشناسس خاطرات کودکی خود را با هم درمیان میگذارند) و همچنین فرایند تحلیلی روانشناسی را ارائه کرد. بازتعریف فروید از تمایلات جنسی که شامل اشکال نوزادی هم میشد به او اجازه داد که عقده ادیپ (احساسات جنسی بچه نسبت به والدین جنس مخالف خود) را به عنوان اصل مرکزیی نظریّه روانکاوی درآورد. تجزیه و تحلیل او از خود و رویاهای بیمارانش به عنوان یک آرزوی تحقق یافته او را به یک مدل برای تجزیه و تحلیل علائمم بالینی و سازکار سرکوب رسانید و همچنین برای بسط نظریه خود مبنی بر اینکه ناخودآگاه یک مرکز برای ایجاد اختلال در خودآگاه است از آنن استفاده کرد. فروید وجود زیست مایه (لیبیدو) را قطعی میدانست (به نظر او لیبیدو انرژی روانی -جنسی است. منبع آن اروس یعنی مجموع غرایز زندگی است. لیبیدو بامرگ میجنگد و میکوشد انسان را در هر زمینه به پیروزی برساند. این نیرو را شهوت نیز مینامند. زیستمایه بیش از هر چیز معنای جنسی دارد)
۹۶/۰۲/۲۷