شیوه رفتار با والدین در سن پیری و ارتباط فرزندان با
آنها تا حد زیادی به شرایط خانوادگی سال های قبل و حتی تا دوران کودکی برمی
گردد. در مواردی که فرزندان همیشه از محبت پدر و مادر برخوردار بوده اند و
احساس خلا عاطفی نمی کنند، خود را مدیون آنها دانسته و با مهربانی و احساس
قدرشناسی سعی می کنند تا هر کاری که از دستشان بر می آید، برای آنها انجام
دهند.
اما در خانواده هایی که فرزندان همیشه از بدرفتاری های جسمی و
روحی رنج برده اند و در جو خانه فقط تنبیه، سرزنش، ناراحتی و بی توجهی
حاکم بوده است، وابستگی عاطفی چندان قوی با والدین ندارند و یا اینکه خیلی
کم به آنها ابراز محبت می کنند.
به عبارت بهتر، آنها نمی
توانند عشق و علاقه ای را که دریافت نکرده اند، تقدیم کنند و در واقع قادر
به انجام آن نیستند، چون هیچ وقت، چیزی در این زمینه یاد نگرفته اند. این
گروه از فرزندان از طرف دیگر از نوعی فشار اجتماعی شدید نیز رنج می برند که
باید والدین را دوست داشت و به کارهای آنهارسیدگی کرد، صرف نظر از اینکه
نوع رفتار آنها چگونه بوده است. این فشار اجتماعی یک نوع احساس گناه را در
آنها به وجود می آورد و این حس را منتقل می کند که : حالا که آنها پیر شده
اند و گذشته ها گذشته، تو می توانی ناراحتی ها را فراموش کنی و آنها را
ببخشی، به هر حال آنها پدر و مادرت هستند و به تو امید دارند. گاه چنین
فرزندانی که حالا خود به سن میانسالی رسیده اند، اظهار می کنند که ممکن است
شما فکر کنید که من پسر بد یا دختر بدی هستم، اما..."